Content Stats & Analytics for @manatandis
@manatandis
جیگرم ❤️ @mona_bagheri . #داستان_کوتاه . دیر زمانی ما یک جایی رو داشتیم برای آتلیه، دارای حیاطی بود که گفته بودن در اختیاره، ولی از اونجایی که تقریبا سمساری بود، استفادهای نمیکردیم، تا اینکه یک مشتری اومد و از قضا چشمش خورد به اون حیاط، در کسری از ثانیه، انگار تو مغزش، برای ما و اونجا و صاحبخونه و املاکی نقشه کشید، چشماش یک برقی زد و یهو پر اشک شد، گفت ما چندتا سگ داریم، ولی یکی هست که یکم مریض شده، نمیتونیم فعلا پیش بقیه نگهش داریم، تو اتاق یک متری، بدون در و پنجره نگهش داشتیم، بدبخته، پول اجاره نداره، زن و بچه داره، چند ماهه ندیده، برادرش معتاده، مسلمونا گریه کنین، گریه ثوابه، یعنی یکجوری داشت تعریف میکرد که گفتم توروخدا ادامه نده، گفت میشه بیارمش تو این حیاط یک هفته بمونه؟ میدونین دیگه، نه تنها گفتم بله، حتی گفتم قدمش روی چشم، فقط میخواستم بگم فقط... چون میدونست هر ثانیه در این تصمیم گیری نقش داره، نذاشت من پلک بزنم، سگه هم انگار پشت در منتظر بود، فقط... در یک چشم بهم زدن دیدم یک قلادهی سگ تو دستم، اندازهی هیولا، فقط... فقط من از سگ میترسم، که البته دیر شده بود، دیدم که یکی داره فرار میکنه و داد میزنه، من براش غذا میفرستم، فقط پوست مرغ رو نباید بخوره، همینجوری صدا دور و دورتر میشد، منو سگ یک نگاه بهم کردیم، گفتم توروخدا منو نخور، من مثل سگ از تو میترسم، اونجوری که صاحبت فرار کرد، فکر نمیکنم دیگه برگرده، حتی شاید استخون های خودمم برنگرده به خونه، گفتم ببین من تنها بودم در این تصمیم گیری، صاحبخونه که قطعا میندازتمون بیرون، بیا این یک هفته خانومی کن، منم نخور، خلاصه گذاشتمش تو حیاط، فرداش شد، ساعت سه بود که پیک دوتا مرغ بریون و یک نامه و یکسری دارو برای ما آورد. منم هرروز در حیاط رو باز میکردم، این دو عدد مرغ رو مینداختم براش، فقط حواسم بود پوستش رو ندم، درسته اندازهی غول بیابونی بود اما خیلی میل نداشت، ولی ما و گربه ها، سر پوست مرغ بریون یکجوری دعوا میکردیم، که دهان سگ وامیماند، خلاصه یک هفته تبدیل شد به یک ماه، این سگ هم تقریبا اندازهی خرس شده بود، دیگه ما هم باهاش دوست شده بودیم، تا اینکه بالاخره زنگ زدیم، گفتیم نمیاین؟ این بچه داروهاش تموم شده، گفت من فردا میام، ممنون و هندونه و اینا، فرداش اومد، گفت وای قربونت برم مامانی چقدر تپلی شدی، گفتم به نظرم اومد دوتا مرغ یکم زیاده ولی دیگه شما میفرستادین ما هم بدون پوست دادیم بهش، یک نگاه به ما کرد، گفت من یک مرغ رو برای خودتون میگرفتم یکی رو برای سگ... . #مانا_باشید
Similar Trending Contents from Other Creators
* Copyright: Content creators are the default copyright owners. These Images are published on public domains and respective social media for public viewing.
Need More Creators to Create Trending Contents for Your Influencer Campaign?
Discover Similar Creators Now!
Get @manatandis's Instagram Account Statistics!
Check out the engagement rate, demographics profiles and interests of the audience of this instagram account and identify whether the creator has fake followers!
Unlock Full Report